کد مطلب: 49879

سرگذشت عجیب ۴ جوان متهم در پرونده سقوط مرگبار یک دختر ۲۰ ساله | علاوه بر مقتول دوست‌های دختر دیگری هم داشتم

یکی از آنها که ۲۲ ساله است، گفت: پدرم به شغل بنایی مشغول است و من تا کلاس هفتم تحصیل کردم و بعد از آن دیگر به مدرسه نرفتم و در امور ساختمانی به کاشیکاری پرداختم. اما متاسفانه از حدود ۸ سال قبل و به خاطر همنشینی و معاشرت با دوستان هم‌محله‌ای که در پارک با آنها آشنا شده بودم، به مصرف «گل» روی آوردم، ولی از حدود ۲ ماه قبل مواد مخدر سنتی مانند تریاک و شیره هم استعمال می‌کنم.

سرگذشت عجیب ۴ جوان متهم در پرونده سقوط مرگبار یک دختر ۲۰ ساله | علاوه بر مقتول دوست‌های دختر دیگری هم داشتم

۴ جوان متهم در پرونده سقوط مرگبار یک دختر ۲۰ ساله از بالکن خانه‌ای که همه‌شان در آنجا حضور داشتند، هر کدام سرگذشت عجیبی دارند.

تصادف کردم و تا مرز مرگ رفتم

یکی از آنها که ۲۲ ساله است، گفت: پدرم به شغل بنایی مشغول است و من تا کلاس هفتم تحصیل کردم و بعد از آن دیگر به مدرسه نرفتم و در امور ساختمانی به کاشیکاری پرداختم. اما متاسفانه از حدود ۸ سال قبل و به خاطر همنشینی و معاشرت با دوستان هم‌محله‌ای که در پارک با آنها آشنا شده بودم، به مصرف «گل» روی آوردم، ولی از حدود ۲ ماه قبل مواد مخدر سنتی مانند تریاک و شیره هم استعمال می‌کنم.

پرونده سقوط مرگبار یک دختر ۲۰ ساله

شرایط رفاقت و دورهمنشینی‌های شبانه با دوستانم طوری بود که از ۱۳ سالگی مصرف مشروبات الکلی را شروع کردم و خیلی زود مقدار مصرفم بالا رفت. آخرین بار هم به دلیل شرب خمر توسط نیروهای کلانتری آبکوه دستگیر شدم.

این درحالی است که وضع مالی پدرم بد نیست و ما بعد از مهاجرت از روستا از یکی از شهرهای خراسان رضوی به مشهد وضعیت بهتری پیدا کردیم به گونه‌ای که ۳ طبقه از منزل محل سکونتمان را به اجاره واگذار کرده بودیم. با وجود این، من به خاطر شرایط اجتماعی حاکم بر محله و همچنین غرور جوانی به سوی خلافکاری کشیده شدم.

سال گذشته با پولی که پس انداز کردم یک دستگاه موتورسیکلت به مبلغ ۶۰ میلیون تومان خریدم که ۲ بار تصادف کردم به گونه‌ای که یک بار به کما رفتم و دنده‌هایم شکست، اما از مرز مرگ به زندگی بازگشتم. یک بار دیگر هم طوری تصادف کردم که هنوز آثار آن روی لب‌هایم مشخص است و دنده‌هایم شکسته است. با موتورسیکلت به جدول حاشیه خیابان برخورد کردم. دیگر اعضای خانواده ام همه زندگی آرام و خوبی دارند.

مرگ پدرم و خودکشی برادرم زندگی‌مان را آشفته کرد

متهم ۲۴ ساله دیگر که به «سیاه» معروف است و سابقه زندان دارد به آشفتگی‌های خانوادگی خود اشاره و اظهار کرد: به خاطر استعمال مواد مخدر در زندان چناران و مرکز ترک اعتیاد بودم. دیپلم خود را در رشته دامپروری گرفتم، اما نتوانستم به دانشگاه راه یابم.

از حدود ۷ یا ۸ سال قبل به شغل تعویض روغنی روی آوردم و درآمد خوبی داشتم، اما بعد از سال ۱۴۰۱ صاحب مغازه اجاره را ۲ برابر کرد و من مجبور به تخلیه مغازه شدم و با شاگردی در یک تعویض روغنی دیگر به زندگی ادامه دادم. ماهانه ۱۵ میلیون تومان حقوق می‌گرفتم.

از روزی که پدرم در سال ۸۴ به خاطر بلعیدن مواد مخدر جان خود را از دست داد و یکی از برادرانم نیز خودکشی کرد، زندگی خانوادگی ما رو به آشفتگی گذاشت به گونه‌ای که یکی دیگر از برادرانم به اتهام سرقت کامپیوتر خودرو در زندان به سر می‌برد. مادرم بعد از مرگ پدرم با خیاطی مخارج زندگی ما را پرداخت می‌کرد اما من که آخرین فرزند خانواده بودم متاسفانه بر اثر رفاقت‌های ناآگاهانه در پارک معراج به سوی این حادثه تلخ کشیده شدم و اینگونه زندگیم را تباه کردم.

علاوه بر مقتول دوست‌های دختر دیگری هم داشتم

متهم ۱۸ ساله نیز که در پی دوستی‌ خیابانی با مقتول پرونده (سیتا) زندان‌نشین شده است، گفت: من هم مانند دیگر متهمان این پرونده در بولوار توس ساکن هستم و مدتی قبل به خاطر توقیف موتورسیکلتم روانه کلانتری آبکوه شدم. بعد از آنکه به خاطر معاشرت با دوستان بزرگ‌تر از خودم به دوستی‌های خیابانی با دختران روی آوردم، شیوه زندگیم به‌کلی تغییر کرد. از سوی دیگر هم پدرم به خاطر بیماری اعصاب و روان نمی‌توانست هزینه‌های زندگی را بپردازد، به همین خاطر هم مادرم سرپرستی ما را به عهده گرفت.

پدرم تریاک مصرف می کرد و من هم به مصرف «گل و تریاک» روی آوردم. با «سیتا» هم در پارک معراج در حالی آشنا شدم که او و دوستش «ف» مدام در همان پارک دیده می‌شدند. البته آنها را من به منزل دوستم بردم و دوست‌دخترهای دیگری هم داشتم. مادرم هزینه‌های زندگی ما را تامین می‌کند ولی او هم به بیماری دیابت مبتلاست و خودم نیز در خانه «سگ» نگهداری می‌کنم.

زنم را به خاطر دخالت‌های برادرش طلاق دادم

متهم ۲۵ ساله این پرونده گفت: ۲ خواهر دارم که ازدواج کرده‌اند. من قبلا ازدواج کرده بودم و ۶ ماه هم نامزد بودیم، ولی به خاطر دخالت‌های برادرزنم در زندگیم دچار اختلاف و ناسازگاری شدیم و در نهایت همسرم را با بخشیدن مهریه‌اش طلاق دادم.

۷ ساله بودم که پدرم را به جرم مواد مخدر دستگیر کردند و خاطره تلخش در ذهنم باقی ماند. من از همان دوران ابتدایی ترک تحصیل کردم و به شغل‌های مختلفی روی آوردم تا اینکه شاگرد جرثقیل شدم و ماهانه ۱۵ یا ۱۶ میلیون درآمد داشتم. پدرم نیز با خودروی وانت به جمع‌آوری ضایعات مشغول است تا مخارج زندگی ما را تامین کند. این در حالی است که مستاجریم و باید مدام محل سکونتمان را به خاطر اجاره‌های بالا تغییر بدهیم.

درون منزلمان پر از ضایعات و کارتن و کاغذ است. من «گل» و «بنگ» و مواد مخدر سنتی مصرف می‌کنم. زمانی که به خاطر درگیری‌های خانوادگی روانه زندان شدم تاثیر بدی در روح و روانم گذاشت به طوری که به دوستی‌های خیابانی روی آوردم و اینگونه آینده‌ام را به نابودی کشاندم./خراسان

آنچه دیگران میخوانند

دیدگاه تان را بنویسید

تبلیغات متنی

;