خلاصه داستان قسمت آخر سریال تانک خورها
خلاصه داستان قسمت آخر سریال تانک خورها را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد مطالعه می کنید. همراه ما باشید.
سریال تانک خورها که جایگزین سریال غریبه شده است که در این مطلب خلاصه داستان قسمت آخر سریال تانک خورها را مطالعه می کنید. این سریال از روز یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ از شبکه سوم سیما پخش خود را آغاز کرده است. تانکخورها درباره افراد گمنام جنگ است و به اتفاقات کمتر شنیده شده از جنگ میپردازد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آرش مجیدی، سروش جمشیدی، بهراد خرازی، علیرضا استادی، احمد نجفی، ثریا قاسمی، هادی دیباجی، میلاد میرزایی، مهدی صباغی، شیرین اسماعیلی، مهرداد بخشی، احمد کاوری، مسعود شریف، پونه عاشورپور، شیوا خسرومهر، سارا باقری، سارا توکلی و فاطمه حاجوی.
قسمت آخر سریال تانک خورها
هاشم زخمی شده ولی به هوش اومده و به زور خودشو میرسونه پشت تیرانداز تانک و یه گلوله شلیک میکنه سمت تانک عراقی ها همان موقع صدای تانک مقابل را میشنوه و اونا هم بهش یه شلیک میکنن هاشم جراحتش بیشتر میشه و ۲٫۳ تا نارنجک برمیداره و به زور خودشو به بیرون از تانک میاره او به سمت تانک بعثی ها میره و خودشو به دهانه ی بالا تانک میرسونه وقتی میخواد نارنجکو بندازه داخل تانک میبینه یه زن اونجاست و منصرف میشه که همان موقع یه مرد میاد جلو و به طرفش شلیک میکنه هاشم نارنجک ها از دستش میوفته داخل تانک و خودشم پرت میشه بیرون و همزمان تانک هم منفجر میشه. محسن در حال جمع کردن مجروح هایی هست که هنوز زنده هستن. یاسر و بچه ها میان اونجا و عراقی هارو چک میکنن که واقعا مرده باشن.
سپس به جواد میرسن که یاسر صداش میزنه و میگه بیدارشو پسر موفق شدیم! ببین همه برگشتیم اما بهش میگن که اون شهید شده رفته یاسر داد میزنه و میگه یعنی چی رفته؟ کجا؟ به من قول داده بود! پاشو اسراء منتظرته! و گریه میکنه. یکی از بچه ها محسنو میبینه و بغلش میکنه و خداروشکر میکنه سپس میره سراغ فتحی و میپرسه حالت خوبه آقا فتحی؟ اون که مرده محسن بهش میگه اون الان حالش خیلی خوبه که گریه میکنه سپس ازش میپرسه هاشم کجاست؟ محسن با گریه و ناله بهش لباسیو نشون میده چون فکر میکنه که سوخته. حامد تمام اونجارو میگزده و با دیدن هاشم روی زمین میره پیشش و بغلش میکنه. به حاجی پور زنگ میزنن و اخبارو میدن که او از چیزهایی که میشنوه ناراحت میشه. هاشم را به بیمارستان رسوندن و زیر تیغ جراحیه گلوله هارو درمیارن و عملش با موفقیت تمام میشه.
خانم دکتر کنار تخت هاشم نشسته و ازش پرستاری میکنه و منتظر میمونه تا به هوش بیاد. جواد را به بخش شهدا میبرن و اسراء میره پیشش و باهاش خداحافظی میکنه و تمام خاطراتشو باهاش مرور میکنه. حامد بالاسر هاشم نشسته و منتظر اینه که به هوش بیاد. وقتی هاشم به هوش میاد حامد خوشحال میشه و بهش میگه که برمیگردی خونه؟ او قبول میکنه و هاشم سرشو نوازش میکنه خانم دکتر با دیدن به هوش اومدن هاشم خوشحال میشه و لبخند میزنه. حامد به مشهد برمیگرده و تو مسیر زنبیل پیرزنی که افتاده رو زمین را برمیداره و میخواد بهش کمک کنه که میبینه مادر خودشه.
مادرجون با دیدن حامد زبونش بند میاد و از خوشحالی نمیدونه باید چیکار کنه سپس باهم به خانه میرن که حامد میره پیش مادربزرگش که خوابه و اونو از خواب بیدار میکنه او عینکشو میزنه و با دیدن حامد میگه خودتی پسرم؟ و بغلش میکنه. زنگ در خانه به صدا درمیاد و هانیه پشت دره که با دیدن حامد ذوق زده میشه. همگی از دیدن حامد حسابی خوشحالن و خداروشکر میکنن. سپس او میره پیش مریم که تو حرمه و دخترشو بغل میکنه و از اونجا باهم میرن به رویال کادیلاک به دیدن عزیز آقا. عزیزآقا با دیدن حامد خوشحال میشه و بغلش میکنه. هاشم با خانم دکتر نامزد کرده و بعد از مرخص شدنش میره پیش بچه ها. اونا هرکدومشون یکی از قاب عکس های دوست های شهیدشونو دستشون گرفتن و به استقبال هاشم اومدن. پایان.
دیدگاه تان را بنویسید