اعترافات تکاندهنده در ماجرای خانه وحشت مشهد | قتل مردی که ۱۴ سال پیش دفن شد
۳ مرد و یک زن که در پرونده قتل و دفن مردی در ۱۴ سال پیش پای میز محاکمه ایستادهاند، در اعترافاتی تکاندهنده ماجرای آن شب شوم را روایت کردند.

قتل | ۴ متهم یک پرونده جنایی در آخرین جلسه محاکمه خود ماجراهای تکاندهنده خانه وحشت را در حضور قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی بازگو کردند و در اعترافاتی هولناک به تشریح قتل جوانی پرداختند که او را ۱۴سال قبل در یک منزل مسکونی دفن کرده بودند.
در آغاز جلسه محاکمه که با یادآوری و هشدار رئیس دادگاه مبنی بر رعایت نظم و احترام جلسه همراه بود، اولیای دم اشد مجازات را برای متهمان تقاضا کردند و سپس متهمان این پرونده جنایی یکی پس از دیگری در جایگاه متهمان قرار گرفتند و زوایای پنهان جنایت در خانه وحشت را بازگو کردند.
صمد: گفتند ماجرا ناموسی است
صمد (یکی از متهمان) به قضات باتجربه شعبه ششم دادگاه گفت: ««عیسی ـ ر» (یکی از متهمان) دایی من است. آن زمان (سال۸۹) یک روز به من گفت جوانی به نام نعمت با همسر یکی از دوستان صمیمیم ارتباط دارد و مدام به دنبال او میرود. این موضوع ناموسی است و ما قصد داریم او را گوشمالی بدهیم. آن روز داییم از من کمک خواست که به همین خاطر با او و دوستش «عیسی ـ ب» به طرف کوچه کاسبها در تربتجام رفتیم تا آن جوان را به من نشان بدهند و من نعمت را دیدم که در کنار همسر دوست داییم قدم میزد.
قرار شد «م-ب» با توسل به شگردهای زنانه او را به خانه بکشاند و ما هم آن جوان را ادب کنیم. با این نقشه بلافاصله من و داییم به خانه رفتیم و در گوشهای مخفی شدیم تا نعمت به همراه «م-ب» وارد خانه شد، اما هنگامی که قدم در پذیرایی گذاشت، ناگهان «عیسی-ر» را مقابل خود دید و با یکدیگر گلاویز شدند. در همین حال من و «عیسی ـ ب» به کمک او رفتیم چراکه نعمت (جوان ۳۳ ساله) قویتر بود.
ما ۳ نفری او را کنترل کردیم و دست و پاهایش را بستیم. در این شرایط بود که من از آن منزل (خانه وحشت) بیرون آمدم، ولی به داییم و دوستش تاکید کردم که با او کاری نکنند. آنها هم گفتند فقط گوشمالی میدهیم و بعد رهایش میکنیم.
بعد از این ماجرا من به روستا بازگشتم تا اینکه پس از گذشت چند روز دوباره به خانه اجارهای داییم رفتم و آنها را دیدم که به همراه همسرانشان قصد مسافرت دارند. «عیسی –ر» (دایی) کلید منزل را به من داد و خودشان رفتند. حدود۱۷ یا ۱۸روز در آن منزل ماندم ولی احساس می کردم تحت تعقیب هستم. این بود که کلید را داخل خیابان انداختم و دوباره در حالی به روستا بازگشتم که نمیدانستم آنها چه بلایی به سر نعمت آوردهاند.
روز بعد شنیدم از خانهای در تربت جام یک جسد بیرون آمده است. خیلی کنجکاو شدم و پنهانی به طرف منزل اجارهای داییم رفتم. آنجا بود که فهمیدم آنها نعمت را کشته و دفن کرده بودند، ولی آنها به من خیانت کردند چراکه موضوع ناموسی را مطرح کردند و قرار نبود کسی را به قتل برسانند، وگرنه به هیچ وجه با آنها همراه نمیشدم.»
م-ب: گفتند قضیه بدهکاری است
پس از اعترافات «صمد»، «م-ب» نیز در جایگاه متهمان ایستاد و درباره نحوه کشاندن نعمت (مقتول) به خانه وحشت گفت: «من با اصرار «عیسی-ر» به نعمت پیام دادم و با او قرار گذاشتم، اما فکر نمیکردم آنها بخواهند او را به قتل برسانند.
«عیسی ـ ر» مرا فریب داد چراکه مدعی بود از نعمت طلب مالی دارد و نمیتواند آن را وصول کند و اینگونه مرا طعمه قرار داد. من نقشی در قتل نداشتم. وقتی آن ۳ نفر با نعمت درگیر شدند، من به خانه پدرم رفتم و زمانی بازگشتم که دیدم دست و پای نعمت را بستهاند و او را وسط اتاق دراز کردهاند که همان شب یا شب بعد نعمت جان سپرد.»
عیسی ـ ب: گفت ماجرا بالا کشیدن محموله مواد است
در ادامه جلسه رسیدگی به این پرونده جنایی، «عیسی ـ ب» نیز در آخرین دفاعیات خود به قضاتی که با طمأنینه به اعترافات و اظهارات متهمان گوش می دادند، گفت: ««عیسی ـ ر»که از دوستانم است، به من گفت نعمت پول ۶۰ کیلوگرم کریستال متعلق به یک فرد افغانستانی را بالا کشیده است و پاسخش را نمیدهد که هیچ، حتی به او توهین هم میکند.
با این ادعای «عیسی ـ ر»به مشهد رفتیم و او فردی به نام نجیب را به من نشان داد که خیلی در مضیقه قرار گرفته بود. آن مرد افغانستانی هم موضوع را برای من تعریف کرد و سپس از ما خواست برایش کاری بکنیم که به پولش برسد. در همین حال «عیسی ـ ر» هم خیلی پیله کرد که من پذیرفتم.
سپس طبق نقشه قبلی «م-ب» به نعمت پیام داد و با او صحبت کرد تا اینکه او را به خانه کشاند. آنجا من و صمد نعمت را گرفتیم و «عیسی-ر» دست و پای او را بست. بعد هم از من خواست خودروی پژوی نعمت را به خانه پدرم ببرم، چون اگر خودرو آنجا میبود ماموران مشکوک میشدند.
من صمد را به میدان فرمانداری بردم تا به روستا برود و خودم به خانه «عیسی-ر» بازگشتم. بعد هم به اتفاق «م-ب» در حالی به داخل اتاق دیگر رفتیم که نعمت با دست و پای بسته ناسزا میگفت و فریاد میزد خلاصم کن! «عیسی-ر» هم یک طناب به دور گردن و دست و پاهای او بست تا اینکه آرامآرام چهرهاش کبود شد. به او گفتم شلتر ببند، میمیرد، ولی او گفت تو به این کارها کاری نداشته باش، ممکن است فرار کند.
خلاصه ما در پذیرایی خوابیده بودیم که در نیمههای شب دیدم متکای نعمت پر از خون است. هراسان پرسیدم چی شد؟ «عیسی-ر» گفت خودش را به مردن زده است. «م-ب» هم که از خواب بیدار شده بود، به او گفت حالش خراب است باید او را به بیمارستان ببرید، ولی«عیسی - ر» ما را از اتاق بیرون کرد و در حالی که نعمت به سختی خُرخُر میکرد بالای سر پیکرش نشست و به استعمال مواد مخدر مشغول شد.
صبح روز بعد بوی تعفن در خانه پیچیده بود که دیدم «عیسی-ر» جسد نعمت را درون پتو پیچیده است و میگوید تمام کرد! «م-ب» هم که ترسیده بود مدام می گفت تو با من روراست نبودی. بعد از این ماجرا هم چالهای حفر کردیم و جسد را درون آن گذاشتیم. سپس خاک و سیمان ریختیم و چند روزی را در همان خانه اجارهای به سر بردیم.
تا اینکه تصمیم گرفتیم با حمایت نجیب به افغانستان برویم. این بود که به همراه همسرانمان از طریق مرز زابل و به طور قاچاقی به افغانستان رفتیم و حدود ۴ ماه را در آنجا بودیم. بعد هم به ایران بازگشتیم و در کرج ساکن شدیم تا اینکه ۱۱ سال بعد در آنجا ما را دستگیر کردند.»
بازیگر معروف سینما و تلویزیون در مظان اتهام | شکایت دختر جوان به خاطر دستدرازی و آدمربایی
عیسی - ر: مقتول گفت ۷۰ میلیون تومان میدهم رهایم کن، اما...
«عیسی-ر» (متهم دیگر این پرونده جنایی) نیز در اعترافات تکاندهنده خود گفت: هدف اصلی ما نقد کردن طلب نجیب بود. «م-ب» با «عیسی-ب» دوست بود. وقتی «م-ب» سوار خودروی نعمت به خانه میآمدند خودرو را داخل کوچه پارک کرد. من به خواهرزادهام (صمد) گفته بودم که موضوع ناموسی است. مرحوم خیلی زور داشت. زمانی که وارد خانه شد «عیسی-ب» گردنش را تاباند و ما ۳ نفری به او چسبیدیم که روی زمین افتاد. سپس ۳ نفری دست و پاها و بعد هم دهانش را با پارچه بستیم.
نجیب (مرد افغانستانی) دوست من بود و قراربود مبلغی به من بدهد. مرحوم (نعمت) هم گفت ۷۰میلیون میدهم، مرا رها کن، ولی من گوش نکردم. هنگامی که دیدم حالش خوب نیست، لوله خودکار را در دهانش گذاشتم نفس بکشد و به او شوک دادم، ولی او خشک شده بود.
حدود ۳ ساعت از خانه بیرون رفتم و وقتی برگشتم خون زیادی روی فرش ریخته بود. گفتم او را کشتی؟ گفت: نه، فیلم بازی میکند!»
در این هنگام قاضی پرسید: اگر شما قتل نکرده بودید، چرا خودتان را معرفی نکردید؟
متهم پاسخ داد: نمیدانستم چنین قصدی دارد.
اظهارات متفاوت متهم اصلی قبل از دادگاه
اظهارات متهم در حالی بود که وی در روند دادرسی و نزد بازپرس پرونده ماجرای دیگری را بازگو کرده بود.
«عیسی-ر» درباره جنایت گفته بود: وقتی همسر «عیسی-ب» به همراه نعمت وارد خانه شدند، ما از پشت در بیرون آمدیم و عیسی با چوب ضربهای به گردن نعمت زد که روی زمین افتاد. آن موقع زنده بود که به اتفاق یکدیگر دستهای او را از پشت بستیم. بعد هم او مرا در حالی از خانه بیرون کرد که خودش هرچه میتوانست با چوب به وی ضربه زد و همسرش نیز به او کمک کرد. بعد از حدود ۱۰ دقیقه وقتی به داخل خانه بازگشتم، دیدم از بینی نعمت خون میآید و تمام کرده است.
با پایان یافتن جلسه محاکمه و اعترافات متهمان در آخرین دفاعشان، قضات باتجربه شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی وارد شور شدند تا رأی خود را درباره این پرونده جنایی صادر کنند./همشهری
دیدگاه تان را بنویسید